اجتماعی

یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید نیاز علی خلیلی

یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید نیاز علی خلیلی

در کوچه‌های باران‌خورده زنجان، جایی در حوالی پاییز ۵۰، کودکی متولد شد که بعدها زمزمه‌های پنهانش را بر خاک شلمچه نوشت.

شهید نیازعلی خلیلی، فرزند کارگر نجیب، دانش‌آموزی که قلم و کاغذ را با نگاه عاشقانه‌اش به افق بدل کرد و در گردان علی‌اکبر، لبخندش را بر سیمای خمپاره‌ها تقسیم نمود. نوجوان پانزده‌ساله، دست‌خطش را با کوبیده کنار سفره رزم می‌نوشت، صمیمی و سحرآمیز، برای مادری که هشدار می‌داد با برادر کوچکش سر دعوا نیافتد یا پدری که یادآور می‌کرد جبهه را هیچ‌گاه فراموش نکند.

نیازعلی با نَفَسِ آخر، از حجاب خواهرش به‌سان خون لب‌های خودش گفت و وصیت‌نامه‌اش پر بود از دعا، صبر و سفارش به صبوری مادرانه و برادرانه… آن‌قدر کودک بود که دل‌تنگی‌اش برای کوچه و بقّال محل، هنوز بوی نان تازه می‌دهد. و پیکر رعنایش، بعد سال‌ها، در گلزار شهدای امامزاده محمد، آغوش زمین را روشن کرد.

صدای او همچنان در باد صبحگاهی البرز تکرار می‌شود… مردی کوچک، آسمانی بلند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا