یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید مهدی پارسا

یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید مهدی پارسا

در سایههای ناتمام غربت و هلهلههای خاموش، تصویر مادر شهید مهدی پارسا حک شده بر قاب خاطرهها، شبیه گلبرگی فرو افتاده از شاخه امید.
او، توران، زنی از تبار نور و بیقراری، که گریههای سحرگاهیاش میان آرامش سجاده و آوای دلشکسته دختر خردسالش گم میشد. شبهای بیپایان، لبخند به صورت میزد تا داغ هجران، زخمی تازه بر جان کودک نماند.
هر بار نامهای از جبهه میرسید، دستهایش، لرزان و ساکت، مهر مهر میزد بر خطوطی سراسر از شوق و اضطراب، و آغوشش همیشه خالیتر از پیش.
اما قصه او فقط اندوه نبود، مهری بیمرز پیوسته به غرور و دلشکستگی که ریشههای مقاومت را در دل دخترش دواند. زنی ریشه تنیده در رگهای این خاک، که رفتن مهدی را فریاد صبوری و ایستادگی کرد؛ صدایی بیصدا اما رسا.
مادری که با هر نفس، ایمانش آینهدار پایداری شد؛ باقی ماند، ایستاد، دعا خواند.
این عشق خاموش، مشق ماندگاری و مهر است.





