یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید عنایت الله رزاقی

یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید عنایت الله رزاقی

باد در پنجره خانه که میچرخد، صدای آرام همسر عنایتالله رزاقی را میآورد؛ زنی که میان روزهای آزمون و اشک، ستون دلدادگی و پرچمدار امید بود.
او مخاطب وصیتنامه شده؛ کلماتی ساده اما آزینبسته به آرمان، که از زبان عنایتالله، زلال بر شانههایش نشست: مادر مهربانی که باید فرزندانش را با دستهای خودش، شبیه علیاکبر و زینب تربیت کند.
بار تنهایی و مسئولیت و صبوری، بر اندام نحیفش افتاد اما شانهاش خم نشد. شبها، در تاریکی خانه، حضور عنایتالله را میان زمزمه دعای مادرانهاش حس میکرد، کودکان بیقرارش را در آغوش گرفت؛ دل به قصههای مقاومت سپرد و با اشکهای پنهان، ستون آن خانه شد.
دستهای او، بذر ایمان در خاک خوف و امید است؛ امیدی که از شبهای بیستاره عبور کرد تا نسلی روشن به پا کند. هیچ چیز جز ایمان به وعده الهی و یاد مردی مقاوم، نمیتوانست دل چنین مادری را آرام کند؛ مادری که قصه بیصدای شجاعت و عشقش، در سطرهای مقاومت جاودانه شدهاست.





