اجتماعی

یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید ارسلان خیکانی

یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید ارسلان خیکانی

میان دشت‌های بی‌نقشه البرز، هنوز عطر نان تازه و خاک آغشته به باران جاری‌ست؛ همان‌جا که ارسلان خیکانی، پسر کارگر ساده‌ای به نام سبحان‌الله، چشم به دنیا گشود.

گام‌های کودکی‌اش در روستای خیکان، ساده و بی‌ادعا، اما درونش آتشی خاموش نبود؛ کارگر روز بود و شب‌هایش رویاهای سترگِ آزادی را می‌بافت. وقتی وقت رفتن شد، سوز دست‌هایش را با کلاه سربازی عوض کرد و راه جبهه‌های دور را گرفت.

در مهاباد، طلوع آخرش با انفجار نوری خاموش شد؛ ترکش‌ها او را بردند، اما حماسه‌اش در دل خاک زادگاهش ریشه دواند. حالا، گلزار شهدا، هر سحر نام ارسلان خیکانی را زمزمه می‌کند — میان لاله‌های خیس و دشت‌هایی که هنوز رد نفسش را می‌شناسند. اگر روزی گذرت به خیکان افتاد، گوش کن… شاید طنین صدایی آرام، تو را به صبحی تازه بخواند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا