اجتماعی

یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید مسعود ریاضتی کشه

یادمان شهدای البرز تا کنگره شهدا، شهید مسعود ریاضتی کشه

میان قاب خاطره‌های باران‌خورده تهران، جایی در حوالی گلزار بهشت سادات، هنوز نام «مسعود ریاضتی کشه» در نسیم تکرار می‌شود؛ پسری از نسل خیابان‌های ساده و قاب‌های خط و نقاشی نیمه‌کاره.

دستی که می‌توانست خطوط را به رقص وا دارد، سیم‌خاردار را لمس کرد و به جای دیوار، نام کوچه‌ها را کنار خورشید نوشت. او، فرزند حاجی و فاطمه، قصه صبوری در جبهه شلمچه بود؛ جایی که خورشید بر خاک افتاد و دیگر بازنگشت.

در میان صفوف بسیج، رد صلابتش پیدا بود؛ صبری که درد را پنهان کرد و حتی وقتی تیری میهمان دست‌هایش شد، تنها لبخند حواله درد کرد. مسعود، برادری که صداقت و انسانیت را تا واپسین نفس نقاشی کرد؛ حتی آن روز که برای آرام کردن دل یک پیرمرد، سیلی سرخ را میهمان صورتش کرد.

او صدایی ماندگار در باد شد؛ ستونی بی‌نام که کوچه‌های تهران هنوز نامش را زیر سقف ستارگان زمزمه می‌کنند.

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا